وودرو ویلسون، بیستوهشتمین رئیسجمهور ایالات متحده، در جولای سال 1887 یعنی زمانی که در کالج برین ماور تدریس میکرد، مقالهای دورانساز در زمینه اداره عمومی با نام «علم اداره» نوشت که استدلالی انقلابی برای تشکیل یک دولت متمرکز حرفهای در یالات متحده بود. ویلسون در این مقاله بین سیاست و اداره تمایز قائل میشود و بیان میکند که اداره، بروکراسیای را میطلبد که مستقل از شاخههای انتخابی حکومت فعالیت میکند. با این ادعا، او اصول بنیادین رضایت حاکمان و تفکیک قوا را از علم نوظهور اداره جدا میکند. بروکراسی مدنظر ویلسون آموزشدیده است و تخصص لازم برای مخالفت با افکار عمومی در زمانی که ضروری بداند را دارد. ایمان ویلسون به متخصصان با بیاعتمادی عمیق به خودگردانی جمهوریخواهانه همراه است. او در مقالهاش از اینکه دموکراسی باعث شده تا هزاران نفر از افراد خودخواه، نادان، ترسو، لجباز یا احمق قدرت رای پیدا کنند. با این حال، امید نیز از بین نرفته و هنوز صدها شهروند عاقل در جامعه حضور دارند. وظیفه بروکراسی این است که از بین آنها افرادی را برای خدمت در بروکراسی استخدام و تلاش کرد که تعداد چنین افرادی در جامعه بیشتر شود. ویلسون میدانست که چنین باورهایی از علم اداره در جامعه آمریکا با مخالفتهای بسیاری مواجه میشود. از این رو او به اصلاحگرایان توصیه میکرد که از کمال نظری بپرهیزند و سعی کنند که خود را با عادتهای آمریکایی وفق دهند. از آن سو، آمریکاییها هم باید از خطای انجام هر چه بیشتر کارها با رایدادن اجتناب ورزند. در واقع خودگردانی نباید اینگونه تفسیر شود که در آن فرد تمام کارها را باید مستقیماً خود انجام دهد. ویلسون برای ایضاح بهتر مدعای خود، از استعاره خانهداری و پختن شام استفاده کرده و از بهرهگیری از آشپزهای حرفهای به جای افراد آماتور طرفداری میکند. در نهایت کل خانواده را افرادی حرفهای اداره میکنند که این امر عین خودگردانی است. وودرو ویلسون در نهایت اشاره میکند که ایدهآلش یک خدمت مدنی بافرهنگ و به اندازه کافی خودکفا است که بتواند با عقل و قوت عمل کند، و در عین حال بهوسیله انتخابات و مشاورههای عمومی دائمی با افکار عمومی ارتباط نزدیکی داشته باشد. اما زمانی که بوروکراسی با کمک دانشگاهها به نام تخصص در برابر شاخههای انتخابی حکومت و مردم قد علم میکند، مردم دیگر نمیتوانند از خود دفاع کنند.