05/24 1394

جای خالی کارآفرین سیاسی در حوزه سیاستگذاری

محسن مهیمنی: این یادداشت با نگاهی به نظریات پایه ای علم «سیاستگذاری عمومی»، در پی گره زدن آن حوزه به حوزه «علوم سیاسی» می باشد.

در حوزه علم سیاست و عمل سیاسی، با واژه هایی همچون فعالیت و فعال سیاسی روبرو هستیم. انتقاد این مقاله به اقدام و عمل سیاسی، به خصوص در کشوری مثل ایران، آن است که رویکرد آن معطوف به حوزه انتقادی و اعتراضی شده است و «مشارکت سیاسی» را بدل از آنکه از زاویه بازیگری مبتکر و خلاق تعریف و تشویق کند، از زاویه انتقاد و تقابل تعریف کرده است. در این مقاله، بر اساس نظریه «جریان های چندگانه»ی کینگدون تلاش بر آن است که در قالب مسایل مطرح در حوزه سیاسی-عمومی از قبیل مشکلات و سیاستها و تصمیم گیران، نشان دهد که چگونه بازیگران سیاسی باید از نقش مشارکت اعتراضی به مشارکت ایده محور بر اساس دانش و ابتکار مجهز شوند و در جایگاه کارآفرینان بتوانند مشارکت خود را سودمند و عملگرا کنند و نگاهشان معطوف به ارائه راه حل و سیاست برای مشکلات عمومی باشد.

کلمات کلیدی: مشارکت سیاسی، سیاستگذاری، کارآفرین سیاسی، فعال سیاسی و مدنی

 

کمبود ایده، خلاقیت و دانش در فعالان سیاسی ایران

حوزه ی سیاست و سیاستگذاری، از منظر تاثیرگذاری، عرصه ای فراگیر و مشتمل بر حوزه های خصوصی و عمومی زندگی شهروندان یک کشور است. در کشور ما اکنون و پس از تجربه ی دو دهه اصلاحات اقتصادی و سیاسی- اجتماعی اکنون می توان شأنی را یافت که اطلاق عنوان «فعال سیاسی-مدنی» به آن ممکن باشد. اما از آنجا که ورود شهروندان به عرصه بازیگری مدنی- سیاسی به منظور تاثیرگذاری بر سرنوشت فردی و جمعی خودشان صورت می گیرد، صرف فعال بودن در حوزه سیاسی و سیاستگذاری کافی نمی نماید.

عرصه سیاستگذاری، علی رغم آنکه بازیگر برجسته ای به نام دولت در کنار سایر بازیگران غیردولتی دارد، اما از یک منظر روند و پروسه ای است که با تعامل، تقابل و حضور تمامی بازیگران عمومی در کنار یکدیگر شکل می گیرد.از یک رهیافت به قدرت، هر یک از شهروندان، گروه ها، احزاب، انجمن ها و سایر نهادها برای تامین منافع و تعقیب اهداف خود به عرصه عمومی می آیند(Scott, 2004). اینجاست که شاید لزوم فعالیت کارآفرینانه، مسوولیت پذیرانه و نوآورانه در عرصه عمومی طرح می شود. به همین مناسبت امروز علاوه بر تلاش برای فعالیت و فعال پروری در عرصه سیاسی-مدنی، باید به مفهومی به نام «کارآفرینی سیاسی» (Political Entrepreneurship) و تحقق آن در کشورمان توجه کرد.

در تعریفی ساده، از منظر مشارکت سیاسی، فعال سیاسی به فرد یا گروهی اطلاق می شود که برای دستیابی به اهداف اجتماعی و سیاسی خود، به شرکت در اتفاقات، رویدادها و پدیده های سیاسی- جمعی اقدام می کند(Almond & Verba, 1989و Skelcher, 1993). غالبا این نوع فعالیت ها از راه هایی مسالمت آمیز همچون عضویت در احزاب، تشکل ها، رسانه ها و انتخابات و یا از طریق راه های سخت افزاری همچون راهپیمایی، اعتصاب، و یا شاید هم انقلاب تعریف می شود. عنصر اساسی این نوع فعالیت، در واقع مشارکت جویی در جهت دهی به رویدادها و پدیده های سیاسی است. و البته در عمل در محیط هایی همچون ایران جهت اساسی این نوع مشارکت، انتقادجویی و اعتراض بوده است. به عنوان مثال، شکل دهی یک تجمع در حمایت و یا ضد یک شخصیت/حزب سیاسی می تواند به عنوان یک فعل سیاسی از سوی فعال این حوزه نام گیرد.

در کنار مفهوم فعال سیاسی، فعال مدنی در حوزه ای وسیع تر به شهروندان و یا گروههایی مدنی اطلاق می شود که نه تنها در حوزه کسب و چرخش قدرت سیاسی، بلکه غالبا به صورت تخصصی به یکی از موضوعات اجتماعی، فرهنگی، انسانی، اقتصادی، زیست محیطی و... در جامعه نیز حساس می باشند و سعی می کنند از طریق استقرار انجمن، گروه و یا شرکت در وقایع جمعی (events) افکار عمومی و ذهنیت حاکمان تصمیم ساز را نسبت به مسایل عمومی و نیمه عمومی جامعه سوق دهد. به عنوان مثال، تشکیل تجمعات کوچک پیرامون مسئله تخریب جنگل ها می تواند به عنوان نمونه ی یک فعالیت مدنی نام گیرد(Edwards, 2000).

نکته ی قابل توجه، اما این است که مرز و تفکیک مشخص، روشن و قابل فهم از دو حوزه مدنی و سیاسی بسیار سخت است؛ رابطه این دو حوزه می تواند «عموم و خصوص مطلق» اطلاق شود، به این صورت که هرگونه فعالیت سیاسی یک نوع فعالیت مدنی محسوب می شود، ولی هر فعالیت مدنی لزوما سیاسی نیست.

با نگاهی فراگیر به حوزه فعالیت مدنی- سیاسی ، می توان دریافت که یک عنصر مدنی و مدرن، در آن ها مورد غفلت واقع می شود؛ دانش، ابتکار و مسوولیت پذیری. در واقع شاید همین کمبود و خلاء موتور محرکه ی سوق به سوی مفهومی جدیدتر و کامل تر به نام «کارآفرینی سیاسی-مدنی» باشد.

چرخه ی سیاستگذاری؛ فرصت کارآفرینی

پیش از بحث و بررسی پیرامون مفهوم کارآفرینی سیاسی-مدنی لازم است به چرخه سیاستگذاری و تصمیم گیری در عرصه عمومی جامعه پرداخته شود.

اصولا در مقام تعریف، سیاستگذاری به پروسه ای اطلاق می شود که طی آن نهاد مسوول اداره امور عمومی (دولت)، به تصمیم گیری و یافتن راه حل برای مشکلات عمومی مردم می پردازد و از این طریق بر سرنوشت جمعی و فردی شهروندان تاثیر می گذارد(Casey, 2004). پروسه سیاستگذاری و تصمیم سازی، طبق نظریات مختلف، مراحل چندگانه ای دارد که از «یافتن مشکل» در عرصه عمومی آغاز شده، با «بررسی راهکارها» ادامه می یابد، سپس راه حل «انتخاب» می شود، و در نهایت پس از «اجرا»، با مرحله ی «ارزیابی تصمیم» پایان می یابد. اصولا در مراحل نخست سیاستگذاری که یافتن مشکل و بررسی راه حل هاست، بازیگران عرصه عمومی میل به اثرگذاری و مشارکت در تصمیم سازی دارند. در همین مراحل ابتدایی است که هم دولت و نهادهای حاکمیتی و هم بخش خصوصی و نهادهای غیردولتی سعی می کنند در تقابل و تعامل با یکدیگر مشکلات خاصی در جامعه را کمرنگ و یا پررنگ کنند و تصمیمات و سیاست های خاصی را در دستور کار نهادهای مسوول قرار دهند(Kingdon, 1984 و Roberts, 1971 )

یکی از نظریات قابل توجه و کاربردی درباره مراحل بدوی سیاستگذاری، توسط فردی بنام کینگدون(Kingdon) ارائه شده و «رودهای چندگانه» نام گرفته است. وی در مراحل ابتدایی چرخه تصمیم گیری، با یادآوری واژه ی دستورالعمل سازی (Agenda setting) می گوید دولتها لیستی از مشکلاتی دارند که آن را به عنوان دستورالعمل مورد توجه قرار می دهند. با توجه به همین لیست و اولویت ها، راه حل(Solution) بررسی می شود و سپس سیاست(Policy) تدوین می شود. همین لیست و راه حل ها همیشه مورد مناقشه بازیگران و سیاستمداران می باشد؛ بر سر اینکه کدام مشکل در لیست و در راس آن قرار بگیرد(Kingdon, 1984).

در پروسهسیاستگذاری، کینگدون از سه رود(جریان) نام می برد؛ اول؛ مشکل، دوم؛ سیاسی، و سوم؛ راه حل. جریان مشکل در واقع دربرگیرنده تمامی مشکلاتی است که در جامعه وجود دارد. اما به واقع تمامی مشکلات فرصت طرح و توجه عمومی را ندارند. یک مشکل تنها وقتی در لیست دستورالعمل دولت قرار می گیرد، برایش راه حل هم یافت می شود. ملاک هایی همچون بزرگی و ابعاد مشکل، ارزش های جامعه، تصورات مسوولین، اتفاقات و رویدادهای عمومی و... در انتخاب یک مشکل برای رسیدگی توسط مسوولین تاثیر دارند (Kingdon, 1984).

در جریان دوم یعنی سیاسی، تمامی نهادهای انتخابی و غیرانتخابی حاکمیتی قرار دارند که تصمیم ساز جامعه هستند. نمایندگان مجلس، استانداران، وزیرا، رییس جمهور، کارمندان، مدیران محلی و... همه در سطوح مختلف در سیاستگذاری برای مشکلات نقش آفرین هستند. در این جریان در واقع نهادهای دولتی و غیردولتی سعی می کنند صدا و تصور و منفعت خود را در پروسه تصمیم سازی عمومی دخیل کنند و در تعامل با یکدیگر یک تفاهم درباره رسیدگی به مشکلات را ایجاد کنند. در این جریان، برای ایجاد تفاهم عواملی چون انتخابات، گروههای فشار، حس ملی و ... در اینکه سیاستمداران روی کدام مشکل تمرکز می کنند، تاثیرگذار هستند. مثلا اگر حس ملی یک کشور بر روی اقتصاد معیشتی و رفاه مردم متمرکز شده باشد، اکثرا مشکلات اقتصادی در اولویت سیاستمداران قرار می گیرند(Kingdon, 1984).

جریان سوم، جریان سیاستی و راه حل است. در این جریان پیشنهادها و راه حل های مختلفی وجود دارند. در واقع در این جریان راه حل ها همانند مواد مختلفی هستند که همچون مواد اولیه در یک «ظرف سوپ» با همدیگر در می آمیزند، نرم و مخلوط می شوند و نهایتا در ترکیب با یکدیگر یک راه حل نهایی ارائه می شود. معمولا در این جریان نیز راه حل ها توسط نهادهای دولتی و غیردولتی، متخصصان و کارشناسان امر ارائه می شود(Kingdon, 1984).

در اینجا باید گفت وقتی یک مشکل در لیست قرار گرفته، سیاستمداران به آن پرداخته و سیاستی نیز برای مقابله با آن انتخاب شود در واقع زمانی است که سه رود(جریان) اساسی گرد هم آمده باشند. کینگدون می گوید وقتی این سه جریان به همدیگر می رسند و درمی آمیزند همان است که تصمیمی ساخته می شود و سیاستی ساخته می شود.

کینگدون در نظریه اش با یک تشبیه، می گوید در دوره هایی خاص یک «پنجره سیاستی» باز می شود که طی آن بازیگران سیاستگذاری وقت دارند تا ایده های خود را برای مشکلات طرح کرده و ارائه دهند و سیاستمداران و تصمیم سازان را قانع کنند تا با راه حل آنها به مشکلات بپردازند. وقتی این پنجره باز شود فرصت برای قانون گذاری و تصمیم سازی آغاز می شود، اما وقتی بسته شد فرصت برای مشکل خاص از دست رفته است. هنگامی که این پنجره باز می شود در واقع نقش کارآرفرین ها آغاز می شود. حال باید پرسید کارآفرین کیست؟

کارآفرین سیاسی و مدنی

در روند سیاستگذاری و در بین سه جریان اصلی، این «کارآفرینان» ( Entrepreneurs) عرصه سیاسی و مدنی هستند که در هم آیی جریان ها، تعامل بازیگران و اخذ تصمیمات نقش اصلی را دارند.

کارآفرین سیاسی و مدنی یک بازیگر-گروه یا فرد- است که منابع موجود را برای خلق یک تصمیم و بررسی مشکل مورد نظرش در یک حوزه سیاستی، سرمایه گذاری می کند. کارآفرینان با درک بالایی از مشکلات موجود، آنهایی را که مهم می دانند می یابند، راه حل مناسب برای آن را از بین راه حل های موجود بر می گزینند، و سعی می کنند با مراجعه به تصمیم سازان وارد معامله با آنها شوند. کارآفرینان به عنوان رهبران مدنی و اجتماعی از اعتبار، سرمایه مالی، پشتیبانی اجتماعی و سیاسی خود خرج کرده و در عوض حمایت سیاستمداران و تصمیم سازان را برای حل مشکل مذکور با راه حل پیشنهادی، جلب می کنند(Kingdon, 1984).

هر کارآفرین ملاک و تعریفی از وضع موجود جامعه دارد که سعی می کند آن را در جامعه نشر دهد و در چارچوب آن به مشکلات خاصی بپردازد و برای آن ایده طرح کند. کارآفرین در قالب شش مرحله در روند تصمیم سازی عمومی نقش آفرینی می کند؛ ایجاد و گسترش ایده های جدید، شناسایی مشکلات و بحران ها، یافتن جایگزین ها و راه حل ها، تبلیغ و بازاریابی برای ایده ها در مقابل سایر بازیگران، جلب افکار عمومی و جذب توجه برای ایده هایشان، و در نهایت کمک به فرمول سازی سیاست ها(Polsby, 1984وKingdon, 1984).

کارآفرینان اجتماعی و سیاسی در واقع در عرصه عمومی جامعه مدنی، با شناسایی و تعامل به مدیریت سه جریان مشکل، سیاست، و سیاستمداران پرداخته و سعی کنند با هوش و هنر مبتکرانه و منتقدانه خود سه جریان را به هم مرتبط کند تا مشکلی از مشکلات جامعه برطرف گشته و سیاست ها ساخته شوند. کارآفرینان سیاسی واجتماعی شخصیت ها و گروه های انفرادی و تکرو نیستند، بلکه برای تبدیل ایده هایشان به سیاست عمومی، نیاز به همراه و متحد و اعتبار دارند و در این راه ائتلاف هایی را شکل می دهند. در حوزه ایده ها، نیز نیازی نیست که همیشه آن ها ایده های نو و جدیدی بسازند، بلکه با ترکیب و تلفیق ایده های موجود و با نگاهی نو به مشکلات مطروحه در جامعه، سعی می کنند در قالب پروپزال هایی به سراغ مسوولین رفته و راهی جدید در افق کاری آنها ایجاد کنند (Kingdon, 1984).

عنصر مطلوب و امتیاز نسبی کارآفرین سیاسی-مدنی نسبت به فعال سیاسی- مدنی آنجاست که وی علاوه بر هوش انتقادی، دارای هوش ابتکاری است و با توانایی برقراری ارتباط، مدیریت بازیگران، رهبری جمعی، قدرت ارتباطی بالا و حس مسوولیت پذیری به چرخه سیاستگذاری در کشور کمک می کنند (Sariolghalam, 2002).

به نظر می رسد جامعه مدنی ایران در تربیت و فعال سازی نسلی از جوان ها و اقشار مختلف که بتوانند از حوزه انفعالی به حوزه فعال مدنی-سیاسی وارد شوند و نقش آفرینی را بیاموزند، خوب عمل کرده باشد. بهبود شاخص هایی چون تعداد احزاب در دودهه اخیر، نهادهای غیردولتی، تحصیل کردگان، فعالیت رسانه های جمعی، فعال شدن رسانه های مجازی و... همه نشان از ورود بازیگران جدید و فعال به عرصه عمومی دارد. با گشایش فضای جامعه مدنی و با حمایت های دولت وقت، در فاصله سال های 76 تا 84 نسل اصلی فعالین سیاسی کشور در دوره جدید تربیت شدند، تشکیل بیش از 10 هزار تشکل غیردولتی، حدود صد حزب و اشتغال بیش از 30 هزار نیروی تحصیلکرده در این تشکلها و آموزش فعالیت های تشکیلاتی و سیاسی بخشی از فرایند تربیت نسل فعالین سیاسی بوده است(Ministry of Interior, 2004).

اما قطعا آنچه کشور در عرصه عمومی و مدنی خود بدان نیاز دارد، نه تنها حضور شهروندان فعال، بلکه شهروندان دارای ایده، دانش، اعتبار وابتکار است که علاوه بر نگاه انتقادی، با نگاه کارآفرینی وارد عرصه سیاسی و اجتماعی شده تا با ایده های خود حرکت کشور در حوزه سیاستگذاری را مورد تغییر قرار دهند.به خصوص در سال های اخیر با گسترش فضای دانشگاهی و موسسات آموزش عالی، نسلی از محصلان و روشنفکران جوان به جامعه تحویل داده شده است، اما ورود آنها به عنوان کنشگران عرصه مدنی، اجتماعی و سیاسی نیازمند تغییر سیاست های دولت در بالادست از حیطه و حوزه تقابلی به تعاملی و مشارکت جویانه است تا شبکه های سیاستگذاری فعال شده و در قالب آن تشکلها و شهروندان کارآفرین به تقویت حکمرانی عقلانی، شفاف، و دموکراتیک کمک کنند.

Bibliography

Almond, G. A., & Verba, S. (1989). The Civic Culture: Political Attitudes and Democracy in Five Nations. California: Sage Publication.

Casey, J. (2004). Third Sector Participation in the Policy Process: a Framework for Comparative Analysis. Policy and Politics , 32 (2), 239‐256.

Edwards, M. (2000). NGO Rights and Responsibilities: A New Deal for Global Governance. London: Foreign Policy Centre/NCVO.

Kingdon, J. W. (1984). Agendas, Alternatives, and Public Policies. Boston: Littile, Brown, and Company.

Ministry of Interior. (2004). NGOs Office. Retrieved 2014, from http://saman.moi.ir/Portal/Home/ShowPage.aspx?Object=Report&CategoryID=27a0bbb8-9d8e-42d8-a0d6-06f19d082f3b&WebPartID=4cf15219-0d46-40fa-a590-526b27c6bef6&ID=9e6c64c4-021f-4bd5-b2c4-eef4f6523137

Polsby, N. W. (1984). Political Innovation In America: The Politics of Policy Initiation. New heaven: Yale University Press.

Roberts, G. K. (1971). A Dictionary of Political Analysis. New York: Longman.

Sariolghalam, M. (2002). Rationality and the Future of Iran’s Development. Tehran: Center for Scientific Research and Middle East Strategic Studies.

Scott, J. (2004). Studying Power. In K. Nash, & A. Scot, The Blackwell Companion to Political Sociology (pp. 82-92). Blackwell Publishing Ltd.

Skelcher, C. (1993). Involvement and Empowerment in Local Public Services. Public Money and Management , 13 (3), 13-19.